قصه آدم، قصه يك دل است و يك نردبان
قصه آدم، قصه يك دل است و يك نردبان.
قصه
بالا رفتن، قصه پله پله تا خدا.
قصه آدم، قصه هزار راه است و يك نشاني.
قصه جستو جو.قصه از هر كجا تا او.
قصه آدم، قصه پيله است و پروانه، قصة تنيدن
و پاره كردن.
قصه به درآمدن، قصه پرواز...
من اما هنوز اول قصهام؛
قصه همان دلي كه روي اولين پله مانده
است، دلي كه از بالا بلندي واهمه دارد، از
افتادن.
پايين پاي نردبانت چقدر دل افتاده است!
دست دلم را ميگيري؟ مواظبي كه نيفتد؟
قصه هزار راه و يك نشاني. نشانيات را اما
گم كردهام. باد وزيد و نشانيات را بُرد.
نشانيات را دوباره به من ميدهي؟ با يك
چراغ و يك ستاره قطبي؟
قصه
پيله و پروانه، كسي پيله بافتن را يادم نداده
است. به من ميگويي پيلهام را چطوري ببافم؟
پروانگي را يادم ميدهي؟
دو بال ناتمام و يك آسمان
جمعه 9 دی 1390 - 8:10:54 PM