همراهی احساس باتصویر
من دارم سعی میکنم ، همرنگ ِ جمــاعت شوم !
امّـا
میشود کمکم کنید !؟
آی جمـــاعت ! شما دقیقــا" چه رنگـی هستید !
? دل ?
اتفاقی ترین اشتباه دنیاستــــــ !
بسته میشود آنــــــجا که نباید ؛
کنــ ــده میشود از جایی که نبــاید . . .
ساده بگویم....
نگاه....
زاده ی علاقه است
اگر دوچشم روشن عشق به تو نگاه کند...
دیگر تو از آن خود نیستی...
از ترس فاسد شدن دلت را حراج نکن!
خشک کردن هنوز هم جواب میدهد ...
گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام.
سید علی صالحی
دلم برای خودم تنگ میشود
آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم
بـَعضـی از آدمـا عـیـن بـارون مـی مـونـنـد
اولش کـه میان بهت طراوت میدن شادی میدن ...
ولی آخرش ...
زندگیتو با گِل و شل یکی میکنن ...
مراقب آدمای بارون صفت باشید ...
تو نباید خاکی باشی که آخرش گِل بشی ... !!!
مزرعه ای که حتی یک گندمش هم سهم من نمی شود،
چه فرقی می کند با سگ پاسبانی شود یا با مترسک . . .
لبخنـــــد، راه کــــم خــرجـــی برای تغيــــــر چهـــره اســت...
مهلت بده
میروم ...
فقط پایت را بردار تا غرورم را جمع کنم....!
با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا گرد
متقاعدش کنم که تنهایی چقدر درد بزرگی ست
تا لبخند بزرگی شاید
بر صورتِ گرد ِ زمین نقاشی کند
من نمک پرورده ی زخم های از آشنا خورده
آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام
که هر کنج این خانه
از دست دیده ام ، دریاست
سید علی صالحی
ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﯽ ؟
ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺮﻭ ﻗﺎﻃﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺸﯽ !
زندگي با همه وسعت خويش
محفل ساكت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست
اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست
زندگي خوردن و خوابيدن نيست
زندگي جنبش جاري شدن است
زندگي کوشش و راهي شدن است
از تماشاگه آغاز حيات
تا به جايي كه خدا مي داند.
زندگي چون گل سرخي است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف،
يادمان باشد اگر گل چيديم،
عطر و برگ و گل و خار،
همه همسايه ديوار به ديوار همند
باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها .
کیکاووس یاکیده
مَرا غمت
تو را، كه دُورهِ كرده است؟
مژگان عباسلو
گنجشکانی که رد تو را دیروز
درخت به درخت
و خیابان به خیابان
دنبال کردهاند
خدا میداند چه دیدهاند
که جیکشان دیگر در نمیآید
عباس صفاری
تو دنیایت پر از من هاست !
من دنیایم در توخلاصه می شود !
و بعد اسم ِ هردویمان را
عاشق
می گذارند ...!
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند ...
فایده ندارد !
اما ...
دوستت دارم های " تــــو "
چه غوغایی می کند ...
روحم را تازه می کند !
----------------------------------------
پیری برای جمعی سخن میراند، لطیفه ای برای حضار تعریف کرد، همه دیوانه وار خندیدند..... بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.... او مجددا لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید. او لبخندی زد و گفت: وقتی که نمی توانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید، پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه می دهید؟
-------------------------------------------------------------
هر اتفاقي كه ميافتد به نفع ماست
توي كشوري يه پادشاهي زندگي ميكرد
كه خيلي مغرور ولي عاقل بود
يه روز براي پادشاه يه انگشتر به عنوان هديه آوردند
ولي رو نگين انگشتر چيزي ننوشته بود و خيلي ساده بود
شاه پرسيد اين چرا اين قدر ساده است ؟
و چرا چيزي روي آن نوشته نشده است؟
فردي كه آن انگشتر را آوره بود گفت:
من اين را آورده ام تا شما هر آنچه كه ميخواهيد روي آن بنويسيد
شاه به فكر فرو رفت كه چه چيزي بنويسد كه لايق شاه باشد
وچه جمله اي به او پند ميدهد؟
همه وزيران را صدا زد وگفت
وزيران من هر جمله و هرحرف با ارزشي كه بلد هستيد بگوييد
وزيران هم هر آنچه بلد بودند گفتند
ولي شاه از هيچكدام خوشش نيامد
دستور داد كه بروند عالمان و حكيمان را از كل
كشور جمع كنند و بياوند
وزيران هم رفتند و آوردند
شاه جلسه اي گذاشت و به همه گفت كه هر كسي
بتواند بهترين جمله را بگويد جايزه خوبي خواهد گرفت
هر كسي يه چيزي گفت
باز هم شاه خوشش نيامد
تا اينكه يه پير مردي به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم
گفتند تو با شاه چه كاري داري؟
پير مرد گفت برايش يه جمله اي آورده ام
همه خنديدند و گفتند تو و جمله
اي پير مرد تو داري ميميري تو راچه به جمله
خلاصه پير مرد با كلي التماس توانست آنها را
راضي كند كه وارد دربار شود
شاه گفت تو چه جمله اي آورده اي؟
پير مرد گفت:
گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام.
باسلام خدمت یلداخانم
وتشکرازنظرات همه
اعتقادمن درمورداتفاقات بی نقش بودن خداست واصولا باعث بروز هراتفاقی خودماونوع نگاه وتفکروعادتهای مادرزندگی است. زندگی ماادمها عین تفکرات ماوباورهای ماست.مادرزندگی انچه رادریافت میکنیم که باورداریم
مزاج وطبع شما چیست! مزاج شناسی
موضوع انشا : ازدواج راتوصیف کنید
10 اصل طـــلایی گــاندی که شـــما و دنیـــایتان را متحول کــند
هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست
379677 بازدید
7 بازدید امروز
88 بازدید دیروز
748 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian