×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پروازبه آرزوها

عشقی که دسترسی بدان نیست ولی خاطرش زیباست

× جامانده چیزی ، جایی که دیگرهیچ چیز ، هیچ گاه جایش را پرنخواهد کرد.... )حسین پناهی(
×

آدرس وبلاگ من

parvaz.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/hamid.7

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

قطعه ی گمشده دل

 

!

آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است،
هیچ آدمی را نمی توان یافت که قطعه خود را جستجو نکند
فقط نوع قطعه هاست که فرق می کند،
یکی به دنبال دوستی است
دیگری در پی عشق؛
یکی مراد می جوید و یکی مرید
یکی همراه می خواهد و دیگری شریک زندگی،
یکی هم قطعه ای اسباب بازی
به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست کم بدون آرزوی یافتن آن نمی تواند زندگی کند
گستره این آرزو به اندازه زندگی آدم است
و آرزوهای آدم هرگز نابود نمی شوند
بلکه تغییر موضوع می دهند
حتی آن که نمی خواهد آرزویی داشته باشد
آن که آرزویش را از کف داده است
آنکه ایمان خود را به آرزویش از دست داده است
تمامی تلاشش باز برای گریز از تنهایی است
عشق، رفاقت، شهرت طلبی � همه به خاطر هراس از تنها ماندن است
و شاید قوی ترین جذابیت وصال در همین باشد
که آدمی در هنگام وصال هرگز گمان نمی برد که روزی تنها خواهد ماند
تو گاهی خیال می کنی گمشده خود را باز یافته ای
اما بسیار زود درمی یابی که این بازیافته ات قدری بزرگتر از بخش گمشده توست
یا قدری کوچکتر
گاهی او را می یابی و مدت کوتاهی در خوشبختی رسیدن به او به سر می بری و
اما گاه او رشد می کند و از خلاء تو یا حتی خود تو بزرگتر می شود
و دیگر در درونت نمی گنجد
آنگاه او بدل به قطعه گم شده یک نفر دیگر می شود و
تو را برای جستن دایره خود ترک می کند
گاه نیز تو بزرگ می شوی و
او کوچک باقی می ماند و روزی ناگهان درمی یابی که (او) قطعه گم شده ی تو نبود
گاهی هم (او) را می یابی و این بار از ترس آنکه مبادا از دست تو لیز بخورد و برود
سفت نگهش می داری، دو دستی به او می چسبی و
ناگهان گمشده تو زیر بار این فشار خرد و له می شود
و سرانجام نیز از دست می دهی اش
احمقانه است اما تو از ترس تنها ماندن
تنها می مانی
گاه ته دلت حتی می ترسی که قطعه گم شده ات را پیدا کنی
که مبادا دوباره گمش کنی
همیشه آن کس که بیشتر دوست دارد، ضعیف تر است و بیشتر رنج می برد
و همین ضعف است که احساس بی ثباتی به آدم می بخشد
زیرا آدم تمامیت خود را منوط به چیزی می کند که ثباتی ندارد
ما همواره خود را قطعه هایی گم شده حس می کنیم.
ما همواره در انتظار نشسته ایم؛
در انتظار کسی که از راه برسد و ما را با خود ببرد، که بیاید و ما را کامل کند
بدون او ما همواره خود را گمشده و تنها و ناقص حس می کنیم
برخی از ما شاید برای همیشه در انتظار (او) بمانیم و بنشینیم و بپوسیم
برخی از ما، دیروز، امروز و هر روز قطعه هایی گمشده بوده ایم
گاهی بعضی ها با ما جور در می آیند، اما همراه نمی شوند
گاهی نیز آدم هایی را می یابیم که با ما همراه می شوند اما جور در نمی آیند
برخی وقت ها ما آدم هایی را دوست داریم که دوستمان نمی دارند
همان گونه که آدم هایی نیز یافت می شوند که دوستمان دارند،
اما ما دوستشان نداریم
به آنانی که دوست نداریم اتفاقی در خیابان بر می خوریم و همواره بر می خوریم
اما آنانی را که دوست می داریم همواره گم می کنیم
و هرگز اتفاقی در خیابان به آنان بر نمی خوریم
برخی رابطه ها ظریفند، به طوری که به کوچکترین نسیمی می شکنند
و برخی رابطه ها چنان زمختند که روح ما را زخمی می کنند
برخی بیش از اندازه، قطعه گم شده دارند و چنان تهی اند و
روحشان چنان گرفتار حفره های خالی است
که تمام روح ما نیز کفاف پر کردن یک حفره خالی درون آنان را ندارد
برخی دیگر نیز بیش از اندازه قطعه دارند و هیچ حفره ای،
هیچ خلائی ندارند تا ما برایشان پُرکنیم
برخی هرگز ما را نمی بینند و نمی یابند و برخی دیگر
بیش از اندازه به ما خیره می شوند
بعضی وقت ها هم بعضی ها توی زندگی تو راه می یابند
اما هیچ گاه تو را نمی فهمند
مثل شمع کوچکی که راهت را کمی روشن کرده است ولی
دستت را سوزانده است

گاه ما برای یافتن گمشده خویش، خود را می آراییم
گاه برای یافتن (او) به دنبال پول، علم، مقام، قدرت و همه چیز می رویم
و همه چیز را به کف می آوریم و اما (او) را از کف می دهیم
گاهی اویی را که دوست می داری احتیاجی به تو ندارد
زیرا تو او را کامل نمی کنی
تو قطعه گمشده او نیستی
تو قدرت تملک او را نداری
گاه نیز چنین کسی تو را رها می کند
و گاهی نیز چنین کسی به تو می آموزد که خود نیز کامل باشی
بی نیاز از قطعه های گمشده
او شاید به تو بیاموزد که خود به تنهایی سفر را آغاز کنی
راه بیفتی، حرکت کنی
او به تو می آموزد و تو را ترک می کند
اما پیش از خداحافظی می گوید: شاید روزی به هم برسیم
می گوید و می رود
و آغاز راه برایت دشوار است
این آغاز، این زایش،‌ برایت سخت دردناک است
وداع با دوران کودکی دردناک است، ‌کامل شدن دردناک است، اما گریزی نیست
و تو آهسته آهسته بلند می شوی، و راه می افتی و می روی
و در این راه رفتن دست و بالت بارها زخمی می شود
اما آبدیده می شوی و می آموزی که از جاده های ناشناس نهراسی
از مقصد بی انتها نهراسی، از نرسیدن نهراسی
و تنها
بروی و بروی و بروی
آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما
نمی خواهم برخیزم
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام

چه عاشقانه نوشت شریعتی:

که من تو را دوست دارم و تو دیگری را...

و در این میان همه مان چقدر تنهاییم.

سنگ هایی که من از عشق تو بر سینه زدم

کعبه ای میشد اگر خانه بنا میکردم.

ما شقایقهای باران خورده ایم.

سیلی نا حق فراوان خورده ایم.

ساقه ی احساسمان خشکیده است.

زخمها از تیغ طوفان خورده ایم.

تا چه بوده تا الان تقصیرمان؟

تا چه باشد بعد از این تقدیرمان.

سه شنبه 27 دی 1390 - 1:35:56 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://goo.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 27 دی 1390   3:20:46 PM

نیمه ی گمشده ام آخر کیست...

این سئوالیست که با خود دارم...

نیمه ی گمشده ام یک سیب است.. که زباغ ازلی می اید...

نیمه ی گمشده ام یک آهوست.. و چه چشمان سیاهی دارد..

نیمه ی گمشده ام یک دریاست.. چقدر موج و تلاطم دارد..

چه قدر جذر و چقدر مد.. چه قدر آبی روشن دارد..

نیمه ی گمشده ام یک رود است.. از کنار دل من میگذرد...  و ترش میسازد!

بهوای دل سودا زده اش...

نیمه ی گمشده ام یک سنگ است.. همچو من سخت و بسی دلتنگ است..

نیمه ی گمشده ام یک بید است.. که بمجنون صفتی مشهور است..

نیمه ی گمشده ام یک فصل است.. که همه فصل خدا را دارد..

نیمه ی گمشده ام یک ساز است... و صدای نی مجنون دارد..

و صدای دل پر درد زمان .. که برای دل من میخواند..

سیرت و صورت زیبا دارد.. ولی  گه گاه دلش میگیرد..

پس کمی اشک ز خود میبارد..

نیمه ی گمشده ام یک دست است...پر زگلهای شقایق شده است...

پر ز عطر است و از سنبل. پر ز خواب گل مریم شده است...

نیمه ی گمشده ام مهتاب است... که شب تار بهم می پوید..

نیمه ی گمشده ام یک تنهاست.. که دلی پر زشکایت دارد..

و کسی را به نفس میخواهد... که باو راز و غم دل گوید

http://tita.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 27 دی 1390   9:59:58 AM

gahi gomshodeye adam mesle baroone. hamishe hast ama hamishe ham az laye angoshtaye adam micheke va az dast mire.

آخرین مطالب


سخنان ماندگار



مهربان


داستان ماشین حمل زباله


مزاج وطبع شما چیست! مزاج شناسی


بزرگترین دشمن شما کیست ؟


موضوع انشا : ازدواج راتوصیف کنید


همراهی احساس باتصویر


10 اصل طـــلایی گــاندی که شـــما و دنیـــایتان را متحول کــند


هر اتفاقي كه براي ما مي افتد به نفع ماست


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

379840 بازدید

74 بازدید امروز

96 بازدید دیروز

793 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements